خلاصه ای از زندگی نامه امام سجاد علیه السلام
نام:على بن الحسين عليهما السلام.
نام مادر: غزاله يا شاه زنان.
كنيه: ابوالحسن.
لقب: زين العابدين، سجاد.
تولد: در سال 33 يا 37 يا 38 هجرى در مدينه.
شهادت: در سال 94 هجرى به شهادت رسيده و در بقيع جنب عمويش امام حسن عليه السلام دفن گرديد.
![](http://img.tebyan.net/big/1386/05/20418115514924320223511215712215125741052547.jpg)
در روز چهار شعبان، 38 سال پس از هجرت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرزندى پاك از سلاله فاطمه زهرا عليها السلام در مدينة النبى به دنيا آمد و چشم شيعيان را روشن نمود . نام او «على» بود كه بعدها به «زين العابدين» و «سجاد» مشهور گشت . دو سال پس از تولد او، جدش امير مؤمنان على عليه السلام در محراب عبادت، به شهادت رسيد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمويش امام حسن عليه السلام بود . از سال پنجاه هجرى، به مدت يازده سال در دوران پر فراز و نشيب امامت پدرش حسين بن على عليهما السلام كه با قدرتطلبى معاويه و پسرش يزيد مصادف بود، در كنار او قرار داشت و پس از آن، در محرم الحرام سال 61 هجرى پس از قيام و شهادت پدر بزرگوارش در حادثه كربلا، امامت و زعامت جامعه اسلامى را عهدهدار شد (1) . اين دوران كه 34 سال به طول انجاميد، با حكومت عدهاى از حاكمان مقارن بود كه عبارتند از:
1- يزيد بن معاويه (61- 64 ه . ق)
2- عبد الله بن زبير (61- 73 كه به صورت مستقل حاكم مكه بود)
3- معاوية بن يزيد (چند ماه از سال 64)
4- مروان بن حكم (نه ماه از سال 65)
5- عبد الملك بن مروان (65- 86)
6- وليد بن عبد الملك (86- 96)
آن امام همام، در سال 94 يا 95 هجرى در مدينه منوره رحلت نمود و در قبرستان بقيع در كنار قبر عمويش امام حسن مجتبى عليه السلام به خاك سپرده شد (2) .
دوران امامت آن حضرت، با يكى از سياهترين ادوار تاريخ اسلام همراه بود . بعد از حادثه دلخراش عاشورا و پس از انعكاس اين خبر در سراسر كشور اسلامى، رعب و وحشتشديدى بر جامعه حكم فرما شد و براى مردم مسلم گرديد كه يزيد، پس از كشتن فرزند رسول خدا، كه از قداست و عظمتبالايى برخوردار بود و به اسيرى بردن زن و فرزندان او، از هيچ ظلم و جنايتى دريغ نخواهد كرد .
از ديگر حوادث تلخ اين دوران، (واقعه حره) بود كه بنا به نقل اكثر مورخين، لشكريان يزيد، به فرماندهى مسلم بن عقبة، براى سركوب مردم مدينه كه در مقابل ظلم و جور حكومتبنى اميه به مخالفت پرداخته بودند، عازم آن شهر شدند و پس از حمله به مدينه، به دستور يزيد، سه روز جان و مال و آبروى مردم مدينه مباح شد، از اين رو عده زيادى از مردم بىگناه به قتل رسيدند (3) و حدود هزاران زن بىشوهر، باردار شدند (4) .
پس از آن واقعه، لشكريان يزيد براى سركوب عبد الله بن زبير كه در مقابل يزيد، به مخالفت پرداخته بود عازم مكه شدند و پس از محاصره آن شهر، خانه خدا و حرم امن الهى را با منجنيق، سنگ باران كردند و بر آن آتش گشودند به طورى كه پردهها، و سقف آن كه از چوب ساخته شده بود در آتش سوخت (5) .
در اين ايام، شيعيان در خفا و تقيه روزگار سختى را سپرى مىكردند و جرات هيچ گونه اظهار محبتبه اهل بيت عليهم السلام را نداشتند و اگر چنين كارى مىكردند، مورد شكنجه و آزار قرار مىگرفتند و يا حتى به قتل مىرسيدند، چنان كه «يحيى بن ام طويل» از ياران با وفاى امام سجاد عليه السلام به جرم دوستى و پيروى از اهل بيت عليهم السلام دستگير، و دستها و پاهاى او قطع شد و سپس به شهادت رسيد (6) ، همچنين در زمان حاكميت عبد الملك مروان، حدود 120 هزار نفر از مردم بىگناه كه بسيارى از آنها شيعيان اهل بيت عليهم السلام بودند به دستحجاج بن يوسف كه مردى سفاك و بىرحم بود، به قتل رسيدند (7) .
قلههاى رفيع فضيلت
معرفت و شناخت تمام جنبههاى شخصيتى ائمه عليهم السلام براى ما انسانهاى عادى و محدود در عالم طبيعت غير ممكن است، چرا كه آن انوار قدسيه در بالاترين مراتب و بلندترين قلههاى فضيلت و كمال قرار داشته و غالب انسانها توان رسيدن به آن قلههاى رفيع را ندارند و از درك آن عاجزند . امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند: «ولا يرقى الى الطير; و مرغان [بلند پرواز انديشهها ] نمىتوانند به [بلنداى ارزش ] من پرواز كنند . (8) »
عبد العزيز بن مسلم، يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام نقل مىكند كه ما در شهر «مرو» بوديم، روز جمعه در مسجد جامع آن شهر اجتماع كرده بوديم كه از امامتسخن به ميان آمد، پس از آن بر امام وارد شدم و در اين رابطه از ايشان سؤال كردم، آن حضرت تبسمى كردند و فرمودند: «الامام واحد دهره، لا يدانيه احد ولا يعادله عالم ولايوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير; امام يكتاى زمان خويش است كه احدى [در فضيلت] به او نزديك نمىشود (به او نمىرسد) و هيچ دانشمندى با او برابرى نمىكند و بديل و مثل و نظيرى ندارد .»
و در ادامه فرمودند: «فمن ذا الذى يبلغ معرفة الامام او يمكنه اختياره، هيهات هيهات ضلت العقول; كيست كه بتواند به حد شناخت امام برسد و يا بتواند او را برگزيند، هرگز، هرگز، عقول [از درك امام و شناخت او] عاجزند . (9) »
![امام سجاد عليه السلام](http://news.hekmatschool.com/Image/news/299/sajjad.jpg)
فضائل و مناقب امام سجاد عليه السلام
بديهى است كه ما هرگز نمىتوانيم مقام و منزلت واقعى امام سجاد عليه السلام را درك كنيم و تمام فضائل و مناقب او را به رشته تحرير در آوريم، ولى با غور در سيره رفتار آن حضرت، مىتوانيم گوشهاى از فضائل و منقبتهاى اخلاقى آن امام همام را برگيريم و وجود خود را از بوى خوش آن عطر آگين سازيم، از اين رو شمهاى از آنها را به اختصار بيان مىنماييم .
علم
از فضائل و مناقب بارز ائمه عليهم السلام علم گسترده آنها است كه از آن به «علم لدنى» تعبير مىشود، علمى كه از منبع فيض و ذات حق سرچشمه مىگيرد . امام باقر عليه السلام مىفرمايد: «ان لله عزوجل علمين: علم لا يعلمه الا هو وعلم علمه ملائكته ورسله فما علمه ملائكته ورسله فنحن نعلمه (10) ; خداوند دو گونه علم دارد، يكى علمى كه مخصوص اوست و ديگرى علمى كه به ملائكه و رسولانش تعليم كرده است و ما (ائمه) از اين علم كه به ملائكه و رسولان آموخته است، بهرهمنديم .»
از اين رو يكى از ويژگىهاى ممتاز آن حضرت، احاطه علمى ايشان به اصول اعتقادى و احكام اسلامى بود، به گونهاى كه در مقابل هر سؤالى كه از او مىشد، پاسخى دقيق و اعجابانگيز، بيان مىنمود . اين ويژگى منحصر به فرد، دانشمندان ديگر مذاهب را به تحسين و اعجاب واداشته بود، چنان كه زهرى، از علماى دربار عبدالملك مروان كه از مخالفين اهل بيت عليه السلام به شمار مىرفت، درباره امام سجاد عليه السلام مىگويد: «ما رايت احدا كان افقه منه (11) ; احدى را فقيهتر و دانشمندتر از على بن الحسين عليهما السلام نديدم .»
ولى جاى بسى تعجب و تاسف است كه چگونه آن حضرت با آن مقام و عظمت علمى، مورد بىمهرى و بىتوجهى مردم و حتى دانشمندان و عالمان قرار مىگرفت و لذا در زمره شاگردان ايشان فقط نام معدود كسانى همچون: جابربن عبدالله انصارى، ابوحمزه ثمالى، يحيى بن ام طويل و محمد بن جبير بن مطعم، ديده مىشود (12) .
برگى از كتاب علم امام عليه السلام
كتاب شريف صحيفه سجاديه كه حاوى ادعيه و مناجاتهاى چهارمين پيشواى شيعيان است، يكى از بزرگترين و مهمترين گنجينههاى حقايق و اسرار الهى به شمار مىرود، به همين خاطر به القابى چون «انجيل اهل بيت» و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» (13) مشهور گشته است و نظر به اهميت و عظمت اين كتاب، شرحهاى زيادى بر آن نوشته شده كه صاحب كتاب «الذريعة» ، چهل و هفتشرح را نام برده است (14) .
در سال 1353 ش آيت الله نجفى رحمه الله نسخهاى از صحيفه سجاديه را براى طنطاوى (مفتى اسكندريه) به مصر فرستاد، وى پس از تشكر از دريافت اين هديه گرانبها، در پاسخ چنين نوشت: «اين از محروميت ما است كه تا كنون بر اين اثر گران بهاى جاويد، كه از مواريث نبوت است، دست نيافته بوديم، من هر چه در آن مىنگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از كلام خالق پايينتر مىيابم . (15) »
دانشمندان و علماى بزرگ، پس از عمرى تلاش و تعليم و تعلم براى بيان كردن يا نوشتن مطلبى، زمان زيادى را به مطالعه و كنكاش مىپردازند، ولى امام سجاد عليه السلام اين مضامين بلند و مطالب عالى را در وقت مناجات با خالق خويش و در هنگامى كه تمام توجهاش به معبود، معطوف بوده، نجوا مىكرده است، و اين نيست مگر جوششى از چشمه علم لدنى آن امام معصوم .
علاوه بر صحيفه سجاديه، رساله گران بهايى از آن حضرت به يادگار مانده كه همچون پرتويى از نور، روشنى بخش راه انسان هاست . در اين اثر جاويد كه «رسالة الحقوق» نام دارد، 51 حق و وظيفه براى انسان بيان شده كه از حقوق خداوند بر انسان و سپس حقوق اعضاء و جوارح شروع و به حقوق اهل ذمه ختم شده است (16) .
كثرت عبادت
از مهمترين عواملى كه انسان را به سوى انجام عبادات بيشتر فرا مىخواند، چشيدن طعم شيرين عبادت است و اگر انسان به مرتبهاى از كمال برسد كه حلاوت عبادت را در اعماق وجود خود حس كند، هرگز وقتخود را در امور ديگر صرف نخواهد كرد، از اين رو بايد يكى از خواستههاى ما از درگاه خداوند، اين باشد كه: «واذقنى حلاوة ذكرك; [پروردگارا] حلاوت و شيرينى يادت را به من بچشان .»
طبيعى است كه امام سجاد عليه السلام با آن مقام بلند معنوى و غرق بودن در اقيانوس بىكران ياد خداوند و لبريز بودن وجود او از حلاوت ذكر حق، بيشتر وقتخود را به عبادت بپردازد . امام محمد باقر عليه السلام درباره عبادت پدر خود مىفرمايد: «بلغ من العبادة ما لم يبلغه احد وقد اصفر لونه من السهر ورمضت عيناه من البكاء ودبرت جبهته من السجود و ورمت قدماه من القيام فى الصلاة (17) ; به حدى عبادت كرده بود كه ديگران به آن حد عبادت نمىكنند و از شب زنده دارى رنگش زرد گشته بود و از گريه چشمانش سرخ شده بود و از سجده پيشانىاش برجسته شده بود و از ايستادن براى نماز، پاهايش ورم كرده بود .»
اين ويژگى امام سجاد عليه السلام چنان برجسته بود كه علماى ديگر مذاهب زبان به تحسين او گشودهاند، چنان كه مالك بن انس (رئيس مذهب مالكى از مذاهب چهارگانه اهل سنت) مىگويد: «ولقد بلغنى انه كان يصلى فى كل يوم وليلة الف ركعة الى ان مات (18) ; به من خبر رسيده كه على بن الحسين عليهما السلام در شبانه روز، هزار ركعت نماز مىخواند و اين كار تا زمان وفات او ادامه داشت .»
همچنينابن ابى الحديد مىگويد: «وكان الغاية فى العبادة (19) ; [على بن حسين عليهما السلام] نهايت در عبادت كردن بود .» به همين خاطر آن حضرت به «زين العابدين» يعنى زينت عبادت كنندگان، مشهور گشت (20) .
خشوع در عبادت
امام زين العابدين، به خاطر معرفت كامل و عشق وافرى كه به معبود خويش داشت، و مقام الوهيت را به خوبى درك نموده بود، در هنگام امور عبادى به پروردگار خود توجه كامل پيدا مىنمود و نسبتبه تمام امور اطراف خود بىتوجه مىگشت، آن چنان قلب او سرشار از ياد و ذكر خدا مىشد كه فضاى دل را بر ديگر مخلوقات تنگ مىنمود . ابو نعيم اصفهانى از علماى اهل سنت نقل مىكند كه: «كان على بن الحسين اذا فرغ من وضوء الصلاة وصار بين وضوئه وصلاته اخذته رعدة ونفضة، فقيل فى ذلك، فقال: ويحكم اتدرون الى من اقوم ومن اريد اناجي (21) ; همواره پس از وضو گرفتن و قبل از اقامه نماز، على بن الحسين را لرزهاى فرا مىگرفت، از ايشان درباره اين حالتسؤال شد، امام عليه السلام فرمودند: واى بر شما! آيا مىدانيد كه به درگاه چه كسى مىايستم و با چه كسى مىخواهم مناجات كنم؟»
همچنين ابى نوح انصارى نقل مىكند، روزى در خانهاى بوديم كه على بن الحسين هم در آنجا حضور داشت و در حال عبادت كردن بود و به سجده رفته بود، ناگهان خانه دچار حريق شد، دوبار به آن حضرت گفتند: «يابن رسول الله! النار; اى پسر رسول خدا! آتش» ، ولى امام عليه السلام سر از سجده برنداشت تا آن كه آتش خاموش شد، آن گاه به ايشان گفته شد: «ما الذى الهاك عنها; چه چيزى تو را از آتش غافل ساخت؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «الهتنى عنها النار الاخرى (22) ; آتش آخرت مرا از آن غافل ساخت .»
سيادت و عظمت
حاكمان بنى اميه و تمام كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام بغض و كينهاى به دل داشتند، تمام سعى و تلاششان اين بود كه با تبليغات سوء بر عليه اين خاندان، آنان را به انزوا كشانده و محبت مردم را نسبتبه آنان كم كنند و نور ولايت را خاموش سازند «يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولوكره المشركون» (23) ; «آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خداوند نور خود را كامل مىكند، هر چند كافران خوش نداشته باشند .»
ولى با همه اين دسيسهها و نيرنگها و تبليغات سوء، اين خاندان در بين مردم مقام و منزلت والايى داشتند و مورد احترام و تكريم واقع مىشدند .
نقل شده كه هشام بن عبدالملك از حكام بنى اميه، براى انجام فريضه حج عازم مكه شد، به هنگام طواف، وقتى مىخواستحجر الاسود را استلام كند، به خاطر ازدحام جمعيت، موفق به اين كار نشد، سپس منبرى را در كنار حرم گذاشتند و هشام بر روى آن نشست و لشكريان دور او را گرفتند، در همين موقع امام سجاد عليه السلام وارد شد، در حالى كه عبايى بر دوش مباركش بود ; «احسن الناس وجها واطيبهم رائحة، بين عينيه سجادة; زيباترين مردم از نظر صورت و خوشبوترين مردم بود و در بين دو چشمش (محل سجده) علامتسجده نمايان بود .»
امام عليه السلام در حال طواف هنگامى كه نزديك حجر الاسود رسيد، مردم به خاطر هيبت او و به نشانه تجليل و احترام، كنار رفتند تا ايشان حجر الاسود را استلام كنند . هشام، از اين موضوع خشمگين شد . يكى از اطرافيان هشام، پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين گونه احترامش مىكنند؟ فرزدق (شاعر معروف عرب) كه آن حضرت را شناخته بود گفت: من او را مىشناسم و بالبداهة شروع به خواندن اشعارى نمود و ابيات زيادى را در فضائل امام عليه السلام بيان نمود كه به چند بيت از آن اشاره مىكنيم:
هذا الذى تعرف البطحاء وطاته هذا بن خير عباد الله كلهم اذا راته قريش قال قائلها الى مكارم هذا ينتهى الكرم
والبيتيعرفه والحل والحرم هذا التقى النقى الطاهر العلم الى مكارم هذا ينتهى الكرم الى مكارم هذا ينتهى الكرم
«اين كسى است كه بطحاء (نام مكانى در مكه معظمه) جاى پايش را مىشناسد و خانه كعبه و حرم و بيرون حرم با او آشناست .
اين شخص، پسر بهترين تمام بندگان است و پرهيزگار، برگزيده، پاكيزه، نشانه و راهنما است .
هنگامى كه قريش او را ببينند، گوينده آنها مىگويد: كرم و جود، به مكارم او ختم مىشود .»
در اين هنگام، هشام به شدت عصبانى شد و دستور داد فرزدق را در مكانى به نام «عسفان» بين مكه و مدينه، زندانى كنند (24) .
تواضع
چهارمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت، در ميان مردم از جايگاه والايى برخوردار بود و فضائل اخلاقى، موقعيت علمى و قرابتى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت، سبب شده بود كه عامه و خاصه او را احترام و تعظيم كنند، ولى با وجود چنين برخوردى از طرف مردم، تواضع و فروتنى يكى از ويژگىهاى ممتاز اخلاقى آن حضرت به شمار مىرفت، به حدى كه در پارهاى از اوقات مورد اعتراض برخى از مسلمانان واقع مىشد، براى نمونه روزى امام عليه السلام وارد مسجد شد و پس از عبور از ميان توده مردم، در كنار «زيدبن اسلم» نشست . در اين هنگام، نافع بن جبير لب به اعتراض گشود و به آن حضرت عرض كرد: «غفر الله لك، انتسيد الناس، تاتى تتخطى حتى تجلس مع هذا العبد; مغفرت و رحمتخدا بر تو باد، تو سيد و سرور مردم هستى، پس چرا اين گونه مىروى تا در كنار اين عبد بنشينى؟» حضرت فرمودند: «العلم يبتغى ويؤتى ويطلب من حيث كان (25) ; علم و دانش بايد جستجو شود و داده شود و طلب مىشود از هر جائى كه باشد .»
آرى، مردان بزرگ هميشه در اوج عظمت و بزرگى، فروتنى و تواضع را سيره خود قرار مىدهند و خود را در مقابل عظمت پروردگار جهانيان كوچك و ناچيز مىبينند، از اين رو هرگز به خود اجازه نمىدهند كه با ديگر بندگان با كبر و غرور رفتار كنند .
امام سجاد عليه السلام در رفتار با مردم آن چنان متواضع بودند كه برخى اوقات سعى مىكردند در ميان مردم ناشناخته باشند تا بتوانند متواضعانه با مردم برخورد نمايند و به آنها خدمت كنند . امام صادق عليه السلام مىفرمايند: امام سجاد عليه السلام هنگامى كه مسافرت مىنمود با قافلهاى حركت مىكرد كه او را نمىشناختند و با اهل كاروان شرط مىكرد كه در طول سفر خدمت گذار آنان باشد . روزى بر همين منوال مسافرت نمود، از قضا مردى كه امام را از قبل مىشناخت، آن حضرت را مشاهده كرد، نزد كاروانيان رفت و به آنان گفت: آيا مىدانيد او كيست؟ گفتند: خير، گفت: او على بن الحسين عليهما السلام است، آنها با شنيدن اين سخن باسرعتبه طرف امام عليه السلام رفتند و دست و پاى او را بوسيدند و عرض كردند: اى پسر رسول خدا! آيا مىخواهى كه آتش جهنم ما را فرا بگيرد؟ اگر از جانب ما به شما بىاحترامى صورت مىگرفت، آيا تا ابد هلاك نمىشديم؟ امام عليه السلام فرمود: روزى با گروهى مسافرت نمودم كه آنان مرا مىشناختند و به خاطر قرابتى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله داشتم مرا بيش از حد مورد احترام قرار دادند، و چون ترسيدم شما نيز چنين كنيد، خود را معرفى نكردم (26) .
دستگيرى از ستمديدگان و نيازمندان
امام زين العالدين عليه السلام همان طور كه در عبادتهاى فردى زبان زد عام و خاص بود، در عبادات اجتماعى نيز، همه را به حيرت واداشته و خدمتبه خلق، به خصوص دستگيرى و دلجويى از نيازمندان را زينتبخش رفتار خود قرار داده بود، از اين رو بسيارى از مورخين، با عبارتهاى گوناگون اين موضوع را نقل كردهاند (27) .
آن حضرت نسبتبه بهبود وضع زندگى فقراء و محرومين، اهتمام فراوانى داشت و چنان بر اين كار مداومت مىورزيد كه آثار حمل طعام براى فقرا، بر روى جسم مباركشان باقى مانده بود، به گونهاى كه نقل شده: «لما مات على بن الحسين فغسلوه جعلوا ينظرون الى آثار سواد بظهره، فقالوا: ما هذا؟ فقيل: كان يحمل جرب الدقيق ليلا على ظهره يعطيه فقراء المدينة; هنگامى كه على بن الحسين رحلت نمود و مسلمانان بدن مباركش را غسل مىدادند، آثار سياهى و كبودى را بر پشت آن حضرت مشاهده نمودند، پرسيدند: اين آثار براى چيست؟ جواب داده شد كه اين اثر حمل كيسههاى پر از طعام است كه آن حضرت به فقراء مدينه اعطا مىنمودند . (28) »
همچنين سفيان بن عيينة مىگويد: زهرى، شبى سرد و بارانى، على بن الحسين را مشاهده نمود كه بر دوش خود چيزى راحمل مىكرد، پرسيد: اى فرزند رسول خدا، اين چيست؟ امام عليه السلام فرمود: «اريد سفرا اعد له زادا، احمله الى موضع حريز; عازم سفرى هستم و براى آن سفر زاد و توشه فراهم مىكنم وبه جاى امنى منتقل مىسازم .» زهرى عرض كرد: بگذاريد غلام من آن را حمل كند، امام عليه السلام قبول نكردند، زهرى عرض كرد: پس بگذاريد من آن را حمل كنم و شما رااز حمل آن راحت نمايم . آن حضرت فرمود: من خود را از حمل چيزى كه باعث نجاتم در سفر مىشود، راحت نمىكنم .
پس از گذشت چند روز، زهرى آن حضرت رامشاهده نمود و گفت: اى فرزند رسول خدا از آن سفرى كه بيان فرموديد اثرى نمىبينم . امام عليه السلام فرمود: «بلى يا زهرى ليس ما ظننت ولكنه الموت وله كنت استعد، انما الاستعداد للموت، تجنب الحرام وبذل الندى فى الخير (29) ; آرى اى زهرى، آن سفرى كه تو گمان مىكنى نيست، بلكه منظور من از سفر، سفر مرگ است كه براى آن آماده مىشوم، همانا آماده شدن براى مرگ، دورى جستن از حرام و بذل و بخشش چيزهاى خوب در راه خير است .»
![](http://vasegh.persiangig.com/image/nemoone/5-sh-88/nemooneh-4-shaaban-4.jpg)
امام عليه السلام و اصلاح جامعه
امامان معصوم عليهم السلام همانند پيامبران الهى، هر كدام بر حسب شرائط زمان خود، به گونهاى خاص، از كيان اسلام دفاع كرده و اصول و مبانى اعتقادى و احكام الهى را تبليغ نمودهاند .
در ابتداى اين نوشتار، موقعيت تاريخى و شرايط ويژه زمان امام سجاد عليه السلام به اجمال بيان شد و روشن گرديد كه خلفاى بنى اميه آشكارا قوانين اسلامى را زير پا مىگذاشتند و از هر گونه ظلم و ستم و اشاعه فحشا دريغ نمىكردند . اين اوضاع سياسى و جو فرهنگى، شيوههاى مبارزاتى خاصى را مىطلبيد، از اين رو آن حضرت، براى پيشبرد اهداف الهى و گسترش معارف اسلامى و مقابله باظلم و فساد دستگاه حكومتى بنى اميه، كه در حال سرايتبه تمام جامعه اسلامى بود، از شيوههاى خاصى استفاده مىكردند كه در ادامه به سه نمونه از آنها اشاره مىكنيم .
1- زنده نگه داشتن ياد عاشورا
در زمان حكومتخلفاى بنى اميه، جامعه اسلامى چنان از مسير خود منحرف شده بود كه سنتهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله علنا ترك، و بدعتهاى زيادى در دين گذاشته مىشد و كسانى چون يزيد، كه همه فرقههاى اسلامى بر فاسق بودن او اتفاق نظر دارند و ترك نماز و شرب خمر را به او نسبت مىدهند (30) ، در راس حاكميت اسلامى قرار گرفتند، از اين رو امام حسين عليه السلام با هدف مبارزه با ظلم و فساد عمال بنى اميه و احياء سنت امر به معروف و نهى از منكر و باز گرداندن جامعه اسلامى به مسير مستقيم، آن حماسه بزرگ تاريخ را رقم زد و با اهداء خون خود، نهال نوپاى اسلام را زنده نگه داشت .
پس از واقعه جانسوز عاشورا، امام سجاد عليه السلام در هنگام اسارت در كوفه و شام، بدون هيچ ترس و واهمهاى از دستگاه جبار بنى اميه، با خطبههاى آتشين خود به روشنگرى جامعه نسبتبه چنين واقعه اسفبارى پرداخت و مردم را از عواقب شوم آن، آگاه ساخت . پس از آن نيز از هر فرصتى براى زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا و بيان نمودن آن قيام عظيم، استفاده مىنمود . به عنوان نمونه آن حضرت در موقعيتهاى مختلف به ياد مظلوميت پدر و فرزندان و ياران با وفايش مىگريست . از جمله در روايتى نقل شده كه آن حضرت، هر زمان ظرف آبى را براى نوشيدن برمىداشت مىگريست، از ايشان درباره علت اين كار سؤال شد، فرمودند: «وكيف لا ابكي وقد منع ابى من الماء الذى كان مطلقا للسباع والوحوش (31) ; چگونه گريه نكنم در حالى كه آب براى استفاده وحوش و درندگان آزاد بود، ولى پدرم از آن منع شد .»
بدون شك چنين كارهايى از طرف امام، اثر و نتيجه سياسى مثبتى داشت; چون يادآورى مكرر فاجعه كربلا نمىگذاشت كه ظلم و جنايتحكومت اموى از خاطرهها فراموش شود و از طرفى در افكار عمومى براى حكام اموى بسيار گران تمام مىشد و مشروعيت آنان را زير سؤال مىبرد .
2- پند و ارشاد امت
روش ديگر امام عليه السلام در حفظ كيان اسلام و تبليغ معارف الهى و مبارزه با ظلم و فساد، همان روش عمومى اولياء الهى و ائمه اطهار عليهم السلام بود، يعنى از راه موعظه و پند و ارشاد، مردم را با انديشههاى ناب اسلام، آشنا مىنمود و همچون پدرى دلسوز و مهربان، آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهى، بر حذر مىداشت و همچون خورشيدى فروزان راه هدايت و رستگارى را بر مردم روشن مىنمود . برخى از اين مواعظ و بيانات، سخنانى است كه هر روز جمعه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله ايراد مىفرمود (32) . همچنين سخنان و مواعظ ديگرى كه آن حضرت در جمع شيعيان و پيروان خاص خود ايراد مىكردند، از طريق يارانى چون ابو حمزه ثمالى نقل شده است .
علاوه بر اين، امام عليه السلام به صورت حضورى يا در قالب نامه، فقها و محدثان و قضات دربارى را مورد وعظ و پند قرار مىدادند و آنان را به پيروى از حق، دعوت مىنمودند . براى نمونه امام عليه السلام در نامهاى دلسوزانه به زهرى از محدثان و فقيهان دربار عبد الملك بن مروان، او را از عاقبت كارش آگاه ساخت و از او خواست كه از گمراهى دست كشيده و راه راست را در پيش گيرد . در فرازى از اين نامه امام سجاد عليه السلام چنين مىفرمايد: «احذر فقد نبئت وبادر فقد اجلت انك تعامل من لا يجهل وان الذى يحفظ عليك لا يغفل، تجهز، فقد دنا منك سفر بعيد وداو ذنبك فقد دخله سقم شديد (33) ; بر حذر باش كه به تو اعلام [خطر] شد و گام بردار و عمل كن كه به تو مهلت داده شده، به درستى كه با كسى معامله مىكنى كه نادان و جاهل نيست و آن كسى كه حساب اعمال تو را نگه مىدارد از تو غافل نمىشود، پس آماده سفر باش كه سفرى دور در پيش دارى و گناهت را درمان كن كه تسختبيمار شده است .»
امام عليه السلام با اين شيوه حكيمانه، ضمن اين كه مردم را موعظه و نصيحت مىكرد و تفكرات اصيل اسلامى را به آنان منتقل مىنمود، از آن به عنوان شيوهاى سياسى براى مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاكم استفاده مىنمود، و در عين حال ساسيتحكومت را بر نمىانگيخت . در نتيجه، آن حضرت مىتوانست در يك فضاى مناسب، اهداف و آرمانهاى والاى خود را عملى سازد .
3- اصلاح در قالب دعا
هر چه از حاكميتخلفاى بنى اميه مىگذشت، انحطاط جامعه بيشتر مىشد و اهل بيت عليهم السلام كه كفو قرآن بودند، (34) مورد بىتوجهى و بىمهرى بيشترى قرار مىگرفتند . آنان بر منبرها لعن مىشدند (35) و حكام بنى اميه مورد ستايش قرار مىگرفتند . كار به جايى رسيده بود كه در جامعهاى كه جهاد و شهادت و علم و تقوا ارزش بود، خنياگران و آوازهخوانها ارزش پيدا كردند، چنان كه يكى از آوازه خوانهاى مشهور زن، وقتى وارد مكه شد، آن چنان مورد استقبال قرار گرفت كه در مورد هيچ مفتى و فقيه و محدثى سابقه نداشت (36) .
در چنين جامعهاى و با در نظر گرفتن محدوديت و فشار سياسى، امام سجاد عليه السلام دعا و نيايش را به عنوان راه كارى مناسب براى مقابله با چنين وضعيتى انتخاب نمود و با اين روش حكيمانه، جامعهاى را كه در حالت ركود اخلاقى بود، تحركى دوباره بخشيد و نور ايمان را در دلهاى تيره و تار آنان زنده كرد . امام عليه السلام در اين دعاها گذشته از مسائل اعتقادى و اخلاقى، به دو جنبه خاص توجه و اهتمام ويژه مىورزيد:
الف: امامت: امام سجاد عليه السلام در بسيارى از ادعيه، به حق مسلم اهل بيت عليهم السلام كه توسط بنى اميه غصب شده بود، تصريح مىنمودند تا از اين طريق مردم را از اين موضوع آگاه سازند كه حاكمان و جانشينان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند . آن حضرت در فرازى از صحيفه سجاديه مىفرمايند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائك واصفيائك وموضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها . . . حتى عاد صفوتك وخلفائك مغلوبين مقهورين مبتزين (37) ; خداوندا! مقام خلافتبراى خلفاى توست و برگزيدگان از خلقت و جايگاه امانتهاى تو در درجات عاليه كه تو آن مقام را به آنها اختصاص دادى، ولى ديگران از آنها گرفتند . . . تا جايى كه برگزيدگان و خلفاى تو در مقابل ستم ستمكاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان از بين رفته است .»
ب) بيان فضيلت اهل بيت عليهم السلام: آن حضرت در مقابل تبليغات سوء دستگاه حاكم بر ضد اهل بيت عليهم السلام در موارد متعددى، صلوات بر محمد صلى الله عليه و آله و آل او را با ديگر ادعيه، همراه مىساختند، تا از اين طريق، علاوه بر اين كه اهل بيت عليهم السلام را جانشينان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كنند، فضائل و مقام و منزلت والاى آنان را نيز بيان نمايند . ايشان در ضمن يكى از ادعيه مىفرمايند: «وصل على محمد و آله الطيبين الطاهرين الاخيار الانجبين (38) ; [خداوندا! درود رستبر محمد صلى الله عليه و آله و آل او كه انسانهاى نيكو سرشت و پاكيزه و بزرگوار و نجيب هستند .»
1) ر . ك: ارشاد شيخ مفيد، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ص253; بحار الانوار، مجلسى، المكتبة الاسلاميه، ج46، ص12 .
2) ارشاد شيخ مفيد، همان، ص254; بحار الانوار، همان .
3) تاريخ طبرى، مطبعة الاستقامة، ج4، ص374; مروج الذهب، مسعودى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج3، ص82; الكامل، ابن اثير، دار صادر، ج4، ص111 .
4) البداية و النهاية، ابن كثير، دار الكتب العلمية، ج8، ص224 .
5) همان، ص228; الكامل، ابن اثير، دار احياء التراث العربى، ج2، ص602; مروج الذهب، مسعودى، همان، ص84; تاريخ طبرى، همان، ص383 .
6) اختيار معرفة الرجال (رجال كشى)، شيخ طوسى، دانشگاه مشهد، ص123 .
7) مروج الذهب، مسعودى، دار الاندلس، ج3، ص166، الوافى بالوفيات، ابن صفدى، النشرات الاسلاميه، ج11، ص308; تاريخ اسلام، ذهبى، دارالكتاب العربى، حوادث سنه 81- 100 .
8) نهج البلاغه، خطبه 3 .
9) اصول كافى، كلينى، دار الاضواء، ج1، ص198 .
10) همان، ص256 .
11) سير اعلام النبلاء، ذهبى، مؤسسة الرسالة، ج4، ص389 .
12) فى رحاب ائمة اهل بيت، محسن امين عاملى، دار التعارف، ج3، ص213 .
13) الذريعة، آقا بزرگ تهرانى، المكتبة الاسلامية، ج15، ص18 .
14) همان، ج13، ص345- 359 .
15) سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، مؤسسه امام صادق عليه السلام، ص271 به نقل از صحيفه سجاديه، ترجمه سيد صدر الدين بلاغى، (مقدمه) ص37 .
16) الامالى، شيخ صدوق، مجلس 59، ص301- 306; الخصال، شيخ صدوق، باب خمسين و مافوقه، ص564- 570; تحف العقول، حرانى، دارالكتب الاسلاميه، ص255 .
17) مناقب ابن شهر آشوب، دار الاضواء، ج4، ص162 .
18) تهذيب الكمال، المزى، مؤسسة الرسالة، ج20، ص390; سير اعلام النبلاء، همان، ص392 .
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، دار احياء التراث العربى، ج1، ص27 .
20) تهذيب الكمال، همان; سير اعلام النبلاء، همان; حلية الاولياء، ابو نعيم اصفهانى، دار الفكر، ج3، ص135 .
21) حلية الاولياء، همان، ص133 .
22) تهذيب الكمال، همان، ص389; بحار الانوار، مجلسى، همان، ص80; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص163; تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، دار الفكر، ج41، ص377 .
23) صف/8 .
24) تهذيب الكمال، همان، ص400; سير اعلام النبلاء، همان، ص398; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص183; حلية الاولياء، همان، ص139 .
25) الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص216; سير اعلام النبلاء، همان، ص388; حلية الاولياء، همان، ص138 .
26) بحار الانوار، همان، ص69 .
27) سير اعلام النبلاء، همان، ص393; بحار الانوار، همان، ص66; تهذيب الكمال، همان، ص 392 .
28) حلية الاولياء، همان، ص136; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص167; بحار الانوار، همان .
29) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص166; بحار الانوار، همان .
30) ر . ك: مروج الذهب، همان، ص79; الكامل، ابن اثير، همان، ص127; البداية و النهاية، همان، ص232; مجمع الزوائد هيثمى، دار الكتاب العربى، ج5، ص241; مسند ابويعلى، دار المامون، ج2، ص176 .
31) بحار الانوار، همان، ص109 .
32) تحف العقول، همان، ص252 .
33) همان، ص276 .
34) احاديث زيادى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اينجا نقل شده است: از جمله حديث ثقلين كه اكثر كتب روائى شيعه و سنى آن را نقل كردهاند مثل: كنز العمال، فاضل هندى، مؤسسة الرساله، ج1، ص380; صحيح مسلم، دار احياء التراث العربى، ج4، ص1873; اسد الغابة، ابن اثير، ج2، ص12 .
35) معجم البلدان، ياقوت بن عبد الله الحموى، دار احياء التراث العربى، ج3، ص192 .
36) الاغانى، ابو الفرج اصفهانى، دار احياء التراث العربى، ج8، ص225 .
37) صحيفه سجاديه، دعاى 48 .
38) همان، دعاى 6 .